بدون عنوان
سلام باران عزیزم شبت بخیر دختر خوش خنده ی من. وقتی باهات حرف میزنم خیلی دوست داری شروع میکنی به صحبت کردن و میخندی منم که دلم غش میره.دلم نمیاد نگاهم رو از نگاهت بگیرم که برم به کارام برسم. امروز کلی باهم بازی کردیم.تو واسه مامان ناز میکردی و میخندیدی منم دلم غش میرفت. خیلی خوشحالم که واسه هر دو طرف یعنی هم از طرف بابایی هم مامانی عزیز شدی.نمیدونی واست چیکار میکنن.خدا رو شکر. دیشب با بابا رفتیم شهروند اونجا هر کسی از کنارمون رد میشد نگات میکردن و ذوق میکردن .یه دختر پسری رد شدن دختره به پسره گفت این دختره رو نگاه کن چه نازه.بعد نگاه من کردن و لبخند رد و بدل کردیم. امروز بابا که از سر کار اومده بود خونه قطره شیر افزا واسه من و قطر...