فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سارا و کوچولوش

شهر پریان

1393/3/2 10:22
نویسنده : مامان سارا
564 بازدید
اشتراک گذاری

در دنیایی در اسمان در وسط رنگین کمان شهری به نام شهر پریا وجود داشت که همه ی پری ها در ان جا بال داشتند.
بجز یکی.
او زیبا ترین دختر این شهر بود. فقط او بود که در چشمانش رنگین کمان داشت.


در ان زمان زنی وجود داشت که خیلی خود خواه بود. او می خواست با کنار هم گذاشتن این پری ها که هر کدام گردنبندی به رنگ رنگ های رنگین کمان داشتند یک رنگین کمان پریایی تشکیل دهد. در این صورت او ملکه ی شهر پریا می شد. به همین خاطر او هر روز یک پری را می دزدید.


او همه ی رنگ های رنگین کمان را داشت بجز رنگ ابی. او به دستیارانش گفت که بروند و او را بیاورند وقتی دستیاران ان زن می خواستند او را بدزدند پری ای که بال نداشت در ان جا بود. پری ابی که می دانست الان ان زن دستیارانش را می فرستد که او را به نزد او بیاورند گردنبند ابی خود را به گردن ان پری بی بال انداخت. دستیاران زن خود خواه او را بردند.


در این حال پری بی بال می خواست به نجات او برود با سوتش پروانه ای را فرستاد سوار بر شانه ی او شد و به سمت قصر ان زن خود خواه رفت. به در قصر رسید اروم اروم از پله ها بالا رفت و دید دوستش در ان جاست. زن خود خواه او را دید پری بی بال ارزوی بالی را داشت که با ان پرواز کند زن خود خواه با خام کردن او مجبورش کرد که گردنبند ابی ای را که دوستش به او امانت سپرده بود به گردن پری ابی بیندازد ولی او هواسش را جمع کرده بود که فریب اون زن بد جنس را نخورد.


سپس گردنبند را شکاند این عمل به نفع پری ها بود زن خود خواه با شکاندن گردنبندی را که برای پری ابی بود نابود شد. ملکه ی رنگین کمان ها به خاطر این عمل او گردنبند خود را که از هفت رنگ رنگین کمان درست شده بود به گردن اون پری انداخت و این گردنبند باعث شد که او به ارزویش برسد او بال در اورد.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی مهربون
17 خرداد 93 19:07
خیلی قشنگ بود خیلی خیلی قشنگ بود