ما برگشتیم
سلاااااااام
اول سلام به دوستای وبلاگیمون.بابت تاخیر ببخشید دوستان.مرسی که به یادمون بودین و به ما سر میزدین دوستون داریم هوارتااااااا
دوم سلام به دخترم.خوبی مامان.بالاخره برگشتیم تهران.الان هم داری بغل مامان شیر میخوری و وول میخوری منم همراه با شیر دادن تو صبحانه میخورم.
این روزا حسابی سرم شلوغه .بعضی از روزها ارومی بعضی از روزها هم نا ارومی و همش باید کنارت باشم بغلت کنم.دیروز از صبح که بیدار شدی تا شب فقط کنار شما بودم اصلا نتونستم به کارای خونه برسم.
روزها میخوابی و شبها خواب خرگوشی میری.شبها روی تخت خودمون بین من و باباجون میخوابی.
واکسن دو ماهگیتو همرا با عزیزجون و آقاجون رفتیم زدیم.خیلی گریه کردی و نزدیکهای غروب تب کردی .وقتی گریه میکردی دلم ریش میشد جیگرم کنده میشد.هر 4 ساعت بهت قطره استامینافن میدادم.
بعضی وقتها گریه های بدی میکنی که آدم دست و پاشو گم میکنه .باباجون که بدتر از من نمیدونه چیکار کنه .
از وقتی خونه خودمون اومدیم همه چیز واست تازگی داره.فقط به در و دیوار نگاه میکنی.وقتی باهات حرف میزنن میخندی.وقتی خوابت میگیره چشماتو میمالی و خمیازه میکشی.وقتی هم توی شلوغی باشی یا سر و صدا باشه و خوابت بیاد شروع میکنی به بیقراری کردن.
راستی عمه مژده هم باردار شده امیدوارم این دفعه بچش سقط نشه و سالم به دنیا بیاد.عمه واست یه تل و پابند آبی درست کرده خیلی نازه.جون میده واسه عکس آتلیه.
فیلم و عکسهای به دنیا اومدنت هم آماده شده با بابا محسن نشستیم دیدیم.الهی مامان قربونت بره.اگر وقت بشه دفعه بعد عکسهاتو بزارم.
از دو چیز بدت میاد یکی اینکه خواب باشی و بیدارت کنن.یکی دیگه هم گرما.
دیگه باید برم گریه خوابت شروع شده
دوست دارم عزیزم