فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

سارا و کوچولوش

ما برگشتیم

1393/10/21 11:17
نویسنده : مامان سارا
258 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااام

اول سلام به دوستای وبلاگیمون.بابت تاخیر ببخشید دوستان.مرسی که به یادمون بودین و به ما سر میزدین دوستون داریم هوارتااااااا

دوم سلام به دخترم.خوبی مامان.بالاخره برگشتیم تهران.الان هم داری بغل مامان شیر میخوری و وول میخوری منم همراه با شیر دادن تو صبحانه میخورم.

این روزا حسابی سرم شلوغه .بعضی از روزها ارومی بعضی از روزها هم نا ارومی و همش باید کنارت باشم بغلت کنم.دیروز از صبح که بیدار شدی تا شب فقط کنار شما بودم اصلا نتونستم به کارای خونه برسم.

روزها میخوابی و شبها خواب خرگوشی میری.شبها روی تخت خودمون بین من و باباجون میخوابی.

واکسن دو ماهگیتو همرا با عزیزجون و آقاجون رفتیم زدیم.خیلی گریه کردی و نزدیکهای غروب تب کردی .وقتی گریه میکردی دلم ریش میشد جیگرم کنده میشد.هر 4 ساعت بهت قطره استامینافن میدادم.

بعضی وقتها گریه های بدی میکنی که آدم دست و پاشو گم میکنه .باباجون که بدتر از من نمیدونه چیکار کنه .

از وقتی خونه خودمون اومدیم همه چیز واست تازگی داره.فقط به در و دیوار نگاه میکنی.وقتی باهات حرف میزنن میخندی.وقتی خوابت میگیره چشماتو میمالی و خمیازه میکشی.وقتی هم توی شلوغی باشی یا سر و صدا باشه و خوابت بیاد شروع میکنی به بیقراری کردن.

راستی عمه مژده هم باردار شده امیدوارم این دفعه بچش سقط نشه و سالم به دنیا بیاد.عمه واست یه تل و پابند آبی درست کرده خیلی نازه.جون میده واسه عکس آتلیه.

فیلم و عکسهای به دنیا اومدنت هم آماده شده با بابا محسن نشستیم دیدیم.الهی مامان قربونت بره.اگر وقت بشه دفعه بعد عکسهاتو بزارم.

از دو چیز بدت میاد یکی اینکه خواب باشی و بیدارت کنن.یکی دیگه هم گرما.

دیگه باید برم گریه خوابت شروع شده

دوست دارم عزیزم

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان عسل 
22 دی 93 0:22
سلام عزیزم..دلمون براتون تنگیده بود...
مامان سارا
پاسخ
مرسی ممنونم
مامان مهدیس
22 دی 93 15:58
سلام سارا خانوم مثل اینکه خیلی گرفتار شدی خانوم بچه ها با اینکه این همه از آدم انرژی میگیرن ولی کلی انرژی مثبت هم بهمون میدن . دخمل گلی خیلی نازه ببویش
مامان سارا
پاسخ
مرسی عزیزم
خانوم کارمند
24 دی 93 18:09
جوووووووونم ماشاالله
مامان سارا
پاسخ
مرسی عزیزم