فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سارا و کوچولوش

بدون عنوان

سلام عزیزم صبحت بخیر امروز بابا جون قراره زودتر بیاد خونه که بریم سونوگرافی.البته این سونوگرافی رو دکتر نگفته خودم دارم میرم واسه اینکه مطمئن بشم دختری.خواستم خیالم راحت بشه. اگر توی سونوگرافی پاهاتو بازکنی عالیه.همش خدا خدا میکنم که سونو میرم پاهاتو باز کنی که صد در صد جواب بگیرم. باباجون گفته 2 حرکت میکنه که 3 اینجا باشه.آخه نوبتمون ساعت 3:30 هست گفته برم که اول وقت برم داخل. مثل تست غربالگری که رفته بودم بهم گفتن آب قند و آب میوه بخورم که دست و پاتو باز کنی تا دکتر کاملا ببینتت و معاینه بشی. الان هم منشی بهم گفت قبلش سونو شیرینی زیاد بخور.من یادم به این نبود تو دلم گفتم راست میگه ها باید شیرینی بخورم که نی نی خانوم پاهاشو باز کنه...
19 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام عزیزم مامان خوبی؟ میدونم که خوبی ایشالله همیشه خوب باشی.نمیدونم چرا این روزا بهانه گیر شدم. طفلی بابا محسن رو هم اذیت میکنم. دست خودم نیستم.همش بهونه میگیرم بریم بیرون بریم خرید .چرا فلان چیز اونجاست چرا فلان چیز اینجاست. طفلی بابایی هم از سر کار میاد خسته ولی همه سعیشو میکنه که من از این حال و هوا در بیام. این روزها شبها بد میخوابم. دیشب که با بابا رفته بودیم بیرون راه میرفتم شکمم درد گرفت به بابا گفتم بریم خونه.دیشب واست چند مدل سنجاق سر واست گرفتم. بابا هم فیلم طبقه حساس رو گرفت و اومدیم خونه با هم دیدیم. فیلمش بد نبود خوب بود. دیروز که بابا از سر کار اومد واسش مدلهای تزئین اتاق بچه و چیزهای مربووط به شما که دانلود کرده بود ...
17 شهريور 1393

چقدر خوبه که دارمت عزیزم

این روزا که بابا محسن نیست و دیروقت میاد خونه خیلی دلم توی خونه میگیره. خودمو با کارهای خونه و اینترنت سرگرم میکنم.اما خب بازم دلم میگیره.الان داشتم اهنگ گوش میدادم که یهویی دلم گرفت که یهویی تکون خوردی من ذوق کردمو خنده اومد روی لبم.  گفتم چقدر خوبه که دارمت عزیزم.چقدر خوبه که هستی و کنارمی .خیلی دوست دارم کوچولوی عزیزم.خیلی زیاد. بودنت به من امید،زندگی،انرژی میده. راستی جدیدا وقتی هم ایستادم تکون میخوری منم هی قربون صدقت میرم . الهی مامان فدات بشه فرشته مهربونم. کاش زود تموم بشه و زودتر بیای پیشم.از خدا میخوام سالم باشی . دوست دارم زودتر بغلت کنم .ببوسمت.خنده های خوشکلتو ببینم . واسه مامان و بابا دلبری کنی.بریم باهم...
16 شهريور 1393

برق

یکی بود یکی نبود مرد ثروتمندي از تمامي لذتهاي زندگي بهره مند بود. او اموال زيادي داشت . چندين ملك در شهرهاي مختلف، ماشين هاي رنگ و وارنگ و كلي وسايل گران قيمتي و ارزشمند داشت. بعد از اينكه پير شد، روزي فكر كرد كه نگاهداري اين همه املاك در جاهاي مختلف براي او سخت شده است و بهتر است همه مال و اموال خود را بفروشد و با پولش الماسي بخرد تا همه ي پول و ثروتش هميشه در كنارش باشد. او هر چه داشت فروخت و با پولش الماسي بزرگ خريد . مرد فكر كرد كه الماسش را در جايي پنهان كند . او چاله اي در كنار درخت پشت حياط كند و الماسش را آنجا پنهان كرد . او فكر كرد كه هيچ كس آنرا در اين مكان پيدا نمي كند . او هر شب برمي گشت و چاله را مي كند و نگاهي به الماسش مي ك...
15 شهريور 1393

خرید

سلام عزیزم شبت بخیر. خوبی گلم؟میدونم که خوبی. امروز من و بابا محسن رفتیم بازار گل اول رفتیم واسه شما استیکر خریدیم واسه در اتاق و کمدت استیکر کیتی خریدیم.واسه در اتاق خواب خودمون استیکر عشقولانه واسه خودمون خریدیم.بعدش رفتیم اونجایی که همش مجسمه های آب نما داشت و واسه اتاقت آب نما خریدیم. خیلی ذوق کردم فراووووووووون. بعد من کاکتوس میخواستم رفتیم 3 تا هم کاکتوس واسه خودم خریدم.دیگه خستم شده بود به بابایی گفتم بریم دیگه خستم شد .دیگه همش آب میخوردم. وقتی اومدیم خونه به کاکتوس ها آب دادم.بابایی هم استیکر اتاقت رو باز کرد که بچسبونه منم رفتیم کمکش و باهم چسبوندیم و بعد استیکر اتاق خواب خودمونو زدیم. کار استیکر چسبونی که تموم شد رف...
14 شهريور 1393

آزمایش خون

سلام عزیزم من و بابایی امروز رفتیم آزمایش خون.شبش سر شب شام خوردم و دیگه چیزی نخوردم چون باید ناشتا میرفتیم واسه آزمایش.خیلی گرسنم بود و دیگه داشتم غش میکردم. دستم سوراخ سوراخ شد دیگه آخرین باری که میخواستن خون بگیرن گفتم فکر کنم دیگه رگی نباشه واسه خون گرفتن خانومه خندید و گفت دیگه جایی نمونده که ما سوراخش نکرده باشیم آره ؟ منم گفتم آره اولش با سر سوزن بزرگ 3تا خون گرفت بعدش باید یک ساعت به یک ساعت دوباره خون میدادم. تا 12:15 که دیگه آخریش بود. فقط داشتم غش میکردم.بابایی نمیدونست که چند مرحله خون میگیرن فکر کرده بود یک مرحله ست اومده بود موز،گلابی،کیک برداشت گذاشت توی کیفم که بعدش بخورم ضغف نکنم.گفتم نمیخواد گفت نه ضعف میکنی....
13 شهريور 1393