سونوگرافی و نبودن دکتر شفیعی
دیروز وقت سونوگرافی داشتم ساعت 3:30. بابا جون هم خودش رو زود رسوند که به موقع برسیم و من اولین نفری باشم که میرم داخل.
بابا جون جای پارک گیرش نیومد.من پیاده شدم تا بابا جون پارک کنه و بیاد.رفتم داخل وقتی داشت سوال میپرسید که سونوی چی دارم گفتم دکتر شفیعی هستن دیگه درسته؟
خانم منشی: نه دکتر شفیعی نیستن
من: ولی من وقت دکتر شفیعی داشتم
خانم منشی: بله ایشون امروز نمیان .
من:چرا
خانم منشی: خالشون فوت شده
من: خب ظاهرا حالا حالا نمیان
خانم منشی: چرا میان .میخواین واسه یکشنبه وقت بدم
من: به نظرتون دکتر شیوایی بهتره یا دکتر شفیعی؟
خانم منشی:( یواشکی به گفت) برو واسه دکتر شفیعی بیا.شفیعی بهتره.
من:خب پس من میرم .فقط واسه یکشنبه پس لطف کنین نوبت بهم بدین
خانم منشی: یکشنبه ساعت 3:30 نوبت میدم که خودم باشم.
من: من پس بازم باید یکشنبه زنگ بزنم که ببینم دکتر اومده یا نه
خانم منشی: نه نیازی نیست خودم بهتون زنگ میزنم
من:مرسی .خداحافظ
بقیه حرفامون ادامه مطلب
از پله ها داشتم میومدم بالا که گوشیمو دربیارم زنگ بزنم به بابایی که خودش اومد.
من:بریم
بابا جون: کجا؟
من: دکتری که میخوام نیست.خالش فوت شده نیومده
بابا:حالا میخوای چیکار کنی ؟
من:هیچی دیگه نوبت گرفتم واسه یکشنبه.
من:نگرانم
بابا:نگران چی عزیزم
من:انتظار انقدر کشیدم واسه امروز
بابا: عزیزم خب هفته دیگه .این که نگرانی نداره
و من ناراحت بودم که رفتیم سوار ماشین شدیم و به طرف مطب دکتر رفتیم برای نشون دادن سونو و آزمایش.
مطب که رفتم منشی بنده خدا منو زود فرستاد داخل.دکتر منو معاینه کرد و گفت:
قندت که خوبه.وزن بچه هم خوبه.کم خون هستی. و پروتئین ادرارت بالاست
من:دکتر هیچ کدوم خطری نیست؟
دکتر:نه اصلا نگران نباش
بعد نشستم و فشارمو گرفت.فشارم خوب بود. فقط 3 هفته بهم گفت باید استراحت کنم و بیشتر بخوابم.و کمتر باید راه برم به خاط ورمی که دارم.
راستییییییییییی یادم رفت بگم. دیروز با باباجون کتاب داستان هم خریدیم.کدوی قلقله زن.قصه دختر من.من و بابام.
دوست دارم عزیزم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+++ امروز هم 28 هفته شما تموم شد و رفتی توی 29 هفتگی