بدون عنوان
سلام عزیز مامان
صبحت بخیر.خوبی مامان گلی؟
چند روزی هست که شبها خیلی کم میخوابم یه خورده راه رفتن و دستشویی رفتن و خوابیدن واسم سخت شده اما خب وقتی میبینم خوبی و همش تکون میخوری ذوق میکنم و اصلا انگار سختی ای واسم وجود نداره.
دیروز که بابا جون از سر کار اومد خونه سر شب شام خوردیم و بعدش هم چای خوردیم و بعد به بابایی گفتم بریم بیرون قدم بزنیم هم بریم داروخونه هم یه قدم بزنیم.
از داروخونه میخواستم واست تب سنج بگیرم. و بعدش از یه لباسی که توی ویترین یه مغازه بود خیلی خوشم اومد به باباجون گفتم قشنگه گفت آره باباجون هم دوسش داشت و رفتیم اون لباس رو واست خریدیم.
خیلی ذوق داشتیم. الهی مامان فدات بشه زود بیا پیشمون گلم.الهی که سالم باشی و خدا پشت و پناهت گلم.
امروز صبح آخرین باری که بیدار شدم برم دستشویی دیگه خوابم نبرد. یه لیوان شیر با خرما خوردم. بعد اومدم دراز کشیدم .باباجون هم تقریبا بیدار بود. بعد که ساعت گوشی بابا زنگ بیدار باش زد منم بلند شدم و چایی گذاشتم.البته من چایی میخورم بابایی نسکافه میخوره.
منم خیلی دوست دارم بخورم اما به خاطر شما که عشقمی نباید بخورم.
1 مهر باید برم جواب آزمایشمو بگیرم.پروتئین ادرارم بالا بود واسه همین دکتر واسم نوشته بود.که با مامان مریم رفتیم آزمایشگاه نیایش و برگشتیم.
2 مهر هم نوبت دکتر داریم.
باباجون این روزا سرش خیلی شلوغه و درگیر. بیا واسش دعا کنیم عزیزم.
راستی عزیزم دوستت آریسا جون هم به دنیا اومد
آریسا جون تولدت مبارک