عمه مژده
نی نی جونم سلام عزیزم صبحت بخیر
دیروز عمه مژده بالاخره تونست صدای قلب نی نی توی شکمش رو بفهمه .من خیلی خوشحال شدم یک بار پشت تلفن گریه کردم که عمه جون هم گریه کرد و بعد که رفتم خونه مامان مریم اینا منتظر عمه اینا بودم بازم من و عمه توی بغل هم گریه کردیم.
آخه عمه مژده سابق سونوگرافی رفته بود و نتونسته بود صدای قلب بچه رو گوش کنه خونریزی هم داشت ما هم فکر کردیم نی نی ای در کار نیست اما دیروز که عمه رفت صدای قلب نی نی شنیده شد. عزیز دلم اختلاف سنی تو و نی نی عمه میشه یک ماه.
بابا محسن هم که از سر کار اومد خیلی خوشحال شد خیلی زیاد و بعدش هم به عمه زنگ زد.
خدا رو شکر که خنده روی لب های عمه اومد و بقیه هم از نگرانی در اومدن.
من امروز صبح ساعت8:30 از خواب بیدار شدم و صبحانه فعلا فقط چایی و بیسکوییت خوردم. الان میریم با همدیگه یک سری دیگه هم صبحانه میخوریم چطوره؟
پس بزن بریم....