فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

سارا و کوچولوش

اومدن باباجون

1393/7/28 14:33
نویسنده : مامان سارا
248 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

ظهرت بخیر.باباجون زنگ زده بود حالمون رو بپرسه.فردا بابا جون میاد هوراااااااااااااااااا.ساعت 11 پروازشه.و ظهر پیشمونه.

به نظرت چی درست کنیم؟

یه غذای خوشششششششششششمزه واسش درست کنیم.دفتر آشپزیم رو باز کنم ببینم چی درست کنم.

چند روز پیش تر ها ترشی ناز خاتون درست کردم خیلی خوشمزه بود .باباجون همراه با غذاش از این ترشی میخوره .چون بادمجون کبابی خیلی دوست داره.

فردا هم میخوام یه غذای خوشمزه درست کنم که خستگی بابا جون از تنش در بیاد.

دیشب تا ساعت 4 صبح بیدار بودم خوابم نمیبرد.و جنابعالی هم بیدار بودین.خندم گرفته بود.بهت گفتم مامانی چرا بیداری بخواب.یهووووووووو از اون تکون گنده ها خوردی فهمیدم که نمیخوای بخوابی.ومثل مامانی شب زنده داری کردی.طرفهای ساعت 8 صبح هم که توی خواب و بیداری بودم دیدم داری تکون میخوری و لگد میزنی.فکر کنم اصلا نخوابیدی.

وروجک خانوم شیطون.

راستی میدونستی خوابیدنت مثل بابایی میمونه.اینو توی سونو دیدم.چشمات بسته بود و دهنت باز.

ای جووووونم مامان قربونت بره.

قشنگ حست میکنم.دستتو ،پاهاتو،سرتو همه چیزو حس میکنم فقط نمیتونم فعلا ببینمت.

ایشالله که صحیح و سالم به دنیا بیای عشقم.

آمین

پسندها (1)

نظرات (1)

خـآلـــﮧ فاطمـــﮧ
4 آبان 93 10:59
ای جوووون