بدون عنوان
سلام باران عزیزم
شبت بخیر دختر خوش خنده ی من. وقتی باهات حرف میزنم خیلی دوست داری شروع میکنی به صحبت کردن و میخندی منم که دلم غش میره.دلم نمیاد نگاهم رو از نگاهت بگیرم که برم به کارام برسم. امروز کلی باهم بازی کردیم.تو واسه مامان ناز میکردی و میخندیدی منم دلم غش میرفت.
خیلی خوشحالم که واسه هر دو طرف یعنی هم از طرف بابایی هم مامانی عزیز شدی.نمیدونی واست چیکار میکنن.خدا رو شکر.
دیشب با بابا رفتیم شهروند اونجا هر کسی از کنارمون رد میشد نگات میکردن و ذوق میکردن .یه دختر پسری رد شدن دختره به پسره گفت این دختره رو نگاه کن چه نازه.بعد نگاه من کردن و لبخند رد و بدل کردیم.
امروز بابا که از سر کار اومده بود خونه قطره شیر افزا واسه من و قطره بینی هم واسه شما گرفته بود.شیرم خوبه زیاده هااا اما باباست دیگه.
بنده خدا دوست بابا محسن عمو بهزاد واسه بچه خودش که دل درد میشده همون کولیک که بچه ها میگیرن گرفته بود بعد به ما هم گفت بگیرین منتها بابا تهران گیر نیاورد عمو بهزاد بنده خدا از کرج واسه شما هم گرفته بود دستشون درد نکنه.
روزها توی گهواره کنار شومینه میخوابی و منم به کارام میرسم بیدار بشی اصلا امونت نیست باید خودم رو سریع برسونم.
معمولا عادت داری بعد از خواب ولو اینکه ده دقیقه بخوابی باید شیر بخوری.سینه مامان کلا عین پستونک تو دهنته خانوم گل.
بله.الان هم داشتی شیر میخوردی اومدم بخوابونمت بیدار شدی و داری به عکس مامان و نگاه میکنی
ذوست دارم گل کوچولوی مامان