بدون عنوان
سلام خانوم خوشکلم.ماه پیشونی من.
وای عزیزم استرس واکسن 4 ماهگیتو دارم.دیروز از صبح که بیدار شدی اصلا آروم نمیشدی.خواب خرگوشی میرفتی.دوست داشتی همش کنارت باشم کم کم بیقرار شدی .دلت درد میکرد بهت شربت اهورا نی نی و گرایپ میکسچر دادم اما بازم بیقرار بودی تا اینکه من و بابایی کمکت کردیم پی پی کردی و راحت شدی و شب راااااحت خوابیدی.
تقصیر خودم بود ببخشید دخترم.آخه باید شیر و آبمیوه میخوردم که نخورده بودم .
پنجشنبه ای با همکار بابا محسن رفتیم بیرون.رفته بودیم پاساژ با خانومش و دختر کوچولوش دیانا.من و خانوم عمو مجید رفتیم مغازه ای که لباس زیر داشت بابا و عمو بیرون بودن و من شما رو دادم بغل بابا.بابا اینا نشستن روی صندلی و وقتی ما خریدمون تموم شد دیدم بابا داره با یه آقایی خوش و بش میکرد گفتم این آقا کی بود گفت داشت در مورد باران میگفت که چقدر خوشکله و واسش اسفند دود کنیم.
نگار خانوم عمو مجید هم میگفت دخترت چه نازه.منم به خودم میبالیدم از اینکه دختر خوشکلی دارم.خدا رو شکر میکنم.
الان هم داری بغل مامان شیر میخوری و پاهاتو تکون میدی.
عزیز جون خیلی دلش واست تنگ شده دو دفعه هم پشت تلفن با عزیز حرف زدی البته به زبون خودت.
جدیدا دکتر هم که بردمت همه چی عالی و خوب بود .و جالب اینجاست دکتری که بردمت دکتر بچگی های بابا محسن بوده.
دیگه مجبور شدم از پیشبندت استفاده کنم.آخه شیر میخوری از گوشه لب های نازت میریزه پایین و لباسات رو کثیف میکنی
روزهای نظافت و حمام رفتنت هم شده روز پنجشنبه و جمعه من و بابا میبریمت حمام.حمام رفتن رو دوست داری عشق میکنی وقتی میبریمت حمام اما وقتی میخوام لباساتو تنت کنم اگر طول بکشه کلافه میشی و گریه میکنی.