فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

سارا و کوچولوش

لغت نامه2

16 مهر 95 تاتار:عدد 4 منی:مهدی هشت :عدد8 بلوشی : بشوری   تلشی : ترشی تالسه :کالسکه دلسه: دلستر آداسم : آدامس خلوش : خرگوش تبش : کفش عمی :عمه
15 دی 1395

خرید سرسره

سلام عزیزم امروز دیدم بعد از سه روز به خاطر سرما از خونه بیرون نرفتی به خاطر همین دیدم هوا بارونی و عالی بود به بابا زنگ زدم که از سر کار میاد نزدیک خونه شد زنگ بزنه اماده بشیم و بریم خیابون گردی نزدیک غروب که شد دیدم بابا زنگ زد که من تا یک ربع دیگه میرسم منم زود شما رو اماده کردم موهاتو بستم و لباس گرم تنت کردم و بعدش خودم اماده شدم و منتظر بابا شدیم بابا زنگ زد و گفت بیاین بیرون من دم در  هستم. هواخیلی خوب بود بارونی و سرد از اون هواهایی که من دوست دارم.شما هم نشستی روی صندلیت و خیلی خانوم بیرون رو تماشا کردی طبق معمول.بابا یک جا ایستاد برای عابر بانک کار داشت شما هم میخواستی همراه بابا پیاده بشی که بابا بغلت کرد و بابا رفتی کا...
5 دی 1395

بدون عنوان

سلام دخترم از وقتی بابا پلاک ماشینش اومد  از دیروز تا حالا همش با ماشین جدیدمون میریم بیرون. ماشین قبلیمون پژو پارس بود که بعد از 10 سال افتاده بود تو خرج.تا اینکه پدر و بابا رفتن تحویل فوری 206 خریدن رنگ سفید .ماشین رو همون روز تحویل دادن .مونده بود پلاک که یک هفته طول کشید و پنجشنبه یعنی 25 آذر پلاک رو تحویل دادن. امروز صبح همراه بابا رفتیم بیرون که وسایل واسه ماشین بخریم.روکش صندلی و.. شما هم خیلی خانوم نشسته بودی توی ماشین روی صندلیت و بیرون تماشا میکردی. وقتی کار خرید تموم شد من یهوو هوس پیتزا کردم به بابا گفتم ناهار بریم پیتزا بخوریم. که تصمیم گرفتیم از مرغ سوخاری پاک غذا بگیریم.وقتی ایستادیم به بابا گفتی ب بس یعنی بستنی ....
27 آذر 1395

شروع از شیر گرفتن

سلام عزیزم مامان از 1آذر درگیر این بود که چطوری از شیر بگیرتت از مامانا راهنمایی گرفتم یکی میگفت رژلب زده به نوک سینه ش یکی میگفت مداد چشم زده یکی میگفت صبر و زهر و.. من رفتم اینترنت سرچ کردم و نوشته بود بچه هایی که اینطوری از شیر گرفته مشین بعدها از لحاظ عاطفی به مشکل برمیخورن دیدم بهترین کار صحبت کردن و کم کردن تایم شیر خوردنت هست که خدا رو شکر جواب داده. عادت داشتی شبها زیر سینه میخوابیدی اما الان روی پام میخوابی و هر از گاهی نصف شب خودم تو خواب بهت شیر میدم که واست شوک نشه. خب طبیعیه ما آدم بزرگا هم وقتی میخوایم یه کاری رو ترک کنیم یهو نمیتونیم و باید به مرور ترک کنیم.خب شما  هم 2سال شیر منو خوردی و  باهم رابطه عاطفی ...
25 آذر 1395

21 آذر 95

سلام عزیزم هر چی بزرگتر میشی خانوم و مهربونتر میشی .خیلی خوشحالم از اینکه دختر دارم و اینکه دخترم رو همه دوست دارن به خاطر مظلوم بودنش مهربونیاش و خوشکلیش.خدایا شکرت امروزز صبح که از خواب بیدار شدی اولین چیزی که دیدی و خواستی آب بود و بعدش هم تبلتت که شما بهش میگی دوشی یعنی گوشی. هر شب عادت داری یک لیوان آب بزارم بالای سرت که بیدار میشی آب بخوری. و اما قضیه تبلت از اونجایی که همش میومدی گوشی من و بابا رو میگرفتی و عشق بازی کلش داشتی با بابا تصمیم گرفتیم واست تبلت بگیریم که رفتیم بازار موبایل و واست تبلت گرفتیم با کاور عروسکی و مموری و کلا لوازم جانبی و بعدش اومدیم برنامه و بازی واست نصب کردم. امروز صبحانه شیر خوردی با کیک من خیلی خوش...
21 آذر 1395

بدون عنوان

سلام خانوم گلی واااااااای چقدر وقته نیومدم وبلاگت رو آپ کنم البته تو دفتر خاطراتت نوشتمااا.یه روز باید دونه دونه شو اینجا هم واست بنویسم.دو تا دفتر خاطرات داری یکی واسه سفرهات هست فی الواقع سفرنامه هست یکی هم خاطرات روزانه.هفته دیگه تولد دو سالگیته عشقم. چقدر زود گذشت خیلی زووود. عاشقتم خانووم گلم.الان هم چند روزه سرما خوردی و آبریزش بینی داری و هر 4 ساعت شربت سرماخوردگی کوریزان بهت میدم و سوپ و اب میوه و این چیزا که خدا رو شکر خیلی بهتر شدی. امروز خبر دار شدیم از طریق تلگرام که پدر لاتاری قبول شده و قراره برن ترکیه یا گرجستان سفارتخونه آمریکا برای کارهاش.و شیرینی برنده شدن لاتاری هم امشب خوردیم.شما که البته نمیخوردی فقط به همه شیری...
3 آبان 1395

لغت نامه فندق

امروز اومدم لغت نامه رو افتتاح کنم تو وبلاگت دخترم و اما بریم سراغ لغات سری اول   عجیس : عزیز بپی : پدر آق دون : آقا جون عمی : عمه حما : حمام دوغ : هر نوع نوشیدنی غیر از اب نای نای : آهنگ آتین : آترین ( دختر خاله مریم) آدین : آیلین ( دختر خاله مریم) ابی : فربد ( پسر خاله بابا) امی : امیر (پسر دایی بابا) ماماد : محمد میس : مرسی بیده : بده اپیل : اپل انگلیسی ادو : الو بیس : سیب و چیپس آب باجی : آب بازی با : تاب بازی و باز کردن نی نی : عروسک بیش : بشین
13 شهريور 1395