فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سارا و کوچولوش

دعا برای باردار شدن

این دعا رو برای دوستای عزیزم که منتظر نی نی هستن میزارم ایشالله که یه روزی هم اونا نی نیشون رو بغل کنن ازامام جعفر صادق(ع) منقول است : هر صبح و شب 70 مرتبه(سبحان الله) سپس 10 مرتبه (استغفرالله ربی و توب الیه) سپس 9 مرتبه (سبحان الله) و بعد 1 مرتبه ( استغفرالله ربی و اتوب الیه) بگوید.راوی می گوید جمع کثیری به این عمل مداومت نمودند و صاحب فرزند شدند. امام باقر فرمودند سه روز بعد از نماز های واجب ، بعد از نماز عشاء و صبح 70 بار (سبحان الله) و 70 با (استغفرالله) بگو و سپس آیه ( 10-12 سوره نوح) را بخوان. سپس در شب سوم نزدیکی کن.خداوند فرزند سالمی به تو عنایت می کند.  
19 مهر 1393

بدون عنوان

فندقی مامان سلام پرنسس بابایی خوبی؟ نمیدونی بابا چقدر ذوق داره همش داره دعا میکنه که خدایا بچم سالم به دنیا بیاد.واسه سلامتیت نذر امام زاده صالح کرده. دیروز من و باباجون وعزیز جون و آقا جون رفتیم بیرون. اول رفتیم مغازه دوست بابا جون واسه خرید لباس و این چیزا هممون خرید کردیم.بعد از اون رفتیم دلاوران واسه شما پشه بند خیلی خیلی خوشمل خریدم (مبارکت باشه گل کوچولو)و بعد رفتیم به طرف حرف شاه عبدالعظیم که عزیز جون و آقا جون میخواستن برن. یک ساعت اونجا بودیم.همه به من نگاه میکردن. یه خانومی اومد پیشم گفت خانوم تو رو خدا واسم دعا کنین شما بارداری دعات میگیره.گفتم چشم حتما یه خانوم دیگه هم به من التماس دعا گفت و بعد گل مریم بهم داد و گ...
18 مهر 1393

پایان 32 هفتگی

سلام عزیزم خوبی فندق مامان امروز شما 32 هفتتون تموم شد.خدا رو شکر. مباااااااارکمون باشه. دیشب که باباجون از سر کار اومد باباجون دست گذاشته بود روی شکم مامان و با حرفهای باباجون تکون میخوردی. میگفت باران بابا تکون میخوردی میگفت جیگر بابا تکون میخوردی و من و بابا کلیییییییییی ذوق میکردیم.دیشب داشتیم فیلم افسون گل سرخ میدیدیم که یکی از دیالوگاش این بود که شهرام عبدلی گفت دختر چشم و چراغ پدره باباجون ذوق کرد و به من نگاه کرد و هر دو به هم لبخند زدیم. الان باباجون و آقاجون رفتن بیرون آقا جون میخواد برگرده رفتن دنبال بلیط.احتمالا فردا از پیشمون برن. و باز من میمونم و تو. البته واسه به دنیا اومدن شما برمیگردن.فردا وارد 33 هفتگی میشیم. د...
17 مهر 1393

بدون عنوان

فندق جونم سلام. صبحت قشنگ پاییزیت بخیر عزیزم اول همه بگم که امروز 7 ماهت تموم شد عزییییییییییییزم هورااااااا دوم خودمو وزن کردم که 2 کیلو وزن کم کردم. دیروز باباجون داروهامون رو گرفت آمپول هم داشتم که کسی جز عمه مژده نبود که بزنه. اول زنگ زدم خونه عمه مژده اینا که خونه نبود. که بعدش زنگ زدم خونه مامان جون اینا که عمه اونجا و خودش گوشی رو برداشت. من:الو سلام .خوبین؟شما اونجایین خونه نبودین؟ عمه: سلام آره. من: راستش من وقتی از دکتر برگشتم از دکتر پرسیدم که کی باید آمپول بزنم و گفت با فاصله 12 الی 24 ساعت بزنم. عمه: آخ آخ راست میگی داروهات من: میخواستم بگم واستون زحمتی نیست آمپولمو بزنین. عمه: نه پاشو بیا اینجا ک...
9 مهر 1393

خیلی خوشحالم

دخمر مامان سلام امروز خیلی مامان رو ترسوندی جوری زنگ زدم به دکتر و مجبور شدم برم دکتر. داستان از این قراره: مامانی تقریبا 3 الی 4 روز هست صبح ها بعد از صبحانه شکمش شل میشه اما فقط واسه صبح هاست.روی مثانه یه چیزی سنگینی میکنه احساس میکردم دستشویی دارم ولی دستشویی نداشتم. و 3دفعه پیش اومد که وقتی تکون میخوری درد خیلی بد زیر شکمم احساس میکردم انگاری که داری به دنیا میای. امروز هم شدم.میترسیدم به دکتر زنگ بزنم میگفتم اگر زنگ بزنم شاید بستری کنه منو یا شاید استراحتمو بیشتر کنه. ولی نگرانت شدم زنگ زدم به دکتر و وقتی گفتم گفت قرص هیوسین بخورم. به عمه مژده زنگ زدم که خونه مامان مریم اینا بود که اگر قرص دارن واسه بیاره.عمه که خودش م...
7 مهر 1393

بدون عنوان

سلام دخترم خوبی؟ معلومه که خوبی .خدا رو شکر.وقتی تو خوب باشی منم خوبم و خنده روی لبام میاد. الان عزیزجون اینا زنگ زدن و پروازشون واسه چهارشنبه هست میان تهران پیشمون.هم عزیزجون هم آقا جون .مامان مریم هم بنده خدا زنگ زد و احوالمون رو میپرسید.و گفت خواستم برم بیرون خرید میام سر میزنم و غذا واست درست کردم میارم. مامان مریم فردا دارن میرن مسافرت شهر کرد از طرف بانکشون. ایشالله همیشه خوش باشن. بنده خدا دیروز هم غذا واسم اردک آورده بود. و امروز هم فکر کنم مرغ هست. خاله مری هم زنگ زد و حالمون رو پرسید و گفت حسابی بهت برسم تا وزن بگیری .گفت الان موقع وزن گیریته عزیزم. کاش این روزها زود بگذره گلم. عاشقتم فندق جونم ...
7 مهر 1393

بی قراری

سلام عزیزم خوبی گلم این روزا خیلی بیقرارم.بی قرار اومدنت.ولی خب باید صبر کنم. بابا محسن هر از گاهی با من صحبت میکنه و من آروم میشم. اما صبح ها که بابا جون نیست باز بیقرارت میشم. طفلی باباجون همه تلاششو واسه من و تو میکنه.هر چی من استرس دارم. باباجون صبوره و به من امید میده . دعا میکنم و آرزو میکنم این روزا زود بگذره و شما صحیح و سالم به دنیا بیا بیای. عزیزم من و باباجون بی صبرانه منتظرتیم. ایشالله سالم باشی عشقم و زود بیای بغل من و بابایی. مامان مریم اینا دیشب از شمال اومدن.و هر روز زنگ میزنه و حال هر دومون رو میپرسه.امروز صبح هم زنگ زدن. باباجون هم کم کم داره سرش خلوت میشه و دیگه زود میاد خونه.یعنی دیگه 6:30 تا 7 خونست. ...
6 مهر 1393

بدون عنوان

سلام به نی نی جونم و سلام به مامان ها و باباها دیشب توی نت گردی یه سایت دیدم که خیلی خوبه من که دوستش دارم. و قراره خرید کنم.فعلا دارم برحسب اتاق نی نی گل مدل انتخاب میکنم.البته گیج شدم. از وقتی واسه اتاق نی نی استیکر خریدم دیگه عاشقش شدم و هر جا میرم حتی نت گردی دنبالشم. و اسباب بازی. این دو تا رو خیلی دوست دارم همه جوره سرچ کنم و بهترین ها رو بخرم سایتی من الان هستم اینه------------------> پدیده شاپ من که دوست دارم این سایتو یکی دیگه هم هست اینجا کلیک کنین.این یکی خرید اینترنتی نداره .ادرس هست که خرید میکنید. **************** بعدا نوشت:فندق مامان الان زنگ زدن و دارن اسباب بازیهاتو میفرستن.یعنی پیک میاره دم...
5 مهر 1393

خرید اینترنتی

سلام فرشته کوچولوی من امشب همین الان.از سایت بازی دان اینترنتی واست خرید کردم. 3تا عروسک و 2 تا کتاب داستان.دیدم من که تو خونه خوابیدم نمیتونم برم بیرون واست خرید کنم به بابا گفتم و اینترنتی واست سفارش دادم. خدا اینترنت رو ازمون نگیره.والااااا راحت توی خونه نشستی و خرید میکنی.البته من چون نمیتونستم برم بیرون اینترنتی خرید کردم . ایشالله وقتی دوران استراحتم تموم بشه خریدها باز هم ادامه داره عشقم.
4 مهر 1393