تولد باباجون
سلام خانوم خوشکل مامان چطوری
نمیدونم الان که داری این پست رو میخونی چند سالت شده.و به چه کاری مشغولی.
دخترم امروز 10 اردیبهشت تولد باباجون هست.
اومدم با هم به باباجون تولدشو تبریک بگیم
باباجون تولدت مبارکککککک
الهی صد ساله شی نه صد و بیست ساله شی نه صد و بیست سال کمه همیشه زنده باشیییییی
ایشالله همیشه سایه ش بالا سرمون باشه
دخترم امشب دو شبه ه شبها کنار من و بابا میخوابی نسبتا خوب میخوابی.آخه عادت به گهواره داشتی.الان دیگه گهواره واسه شما کوچیک شده و ماشالله قدت بلند شده و قد کشیدی و باید از گهواره جدات کنم.
عزیزم پس فردا واکسن 6 ماهگیت رو باید بزنی و من طبق همیشه استرس دارم.و از پس فردا هم دیگه سوپت شروع میشه و باید واسه دخترم دیگه سوپ درست کنم.
شیر خشکت هم که نان 1 بود دکتر عوض کرد و شد نان شماره 2.
این روزا خیلی ماه شدی دختر نازم.شیرین کاریهای جدید ازت میبینم و کلیییییی کیف میکنم.
راستی پریشب رفتیم خونه خاله جون اینا خاله بابا محسن که عیدی بهت تاپ شلوار خیلی ناز دادن.دستشون درد نکنه.
دیروز هم زنگ زدن گفتن لباستو تنت کنم ازت عکس بگیرم بزارم تو وایبر واسشون.من هم لباساتو تنت کردم تو مویی های خوشکلتم زدم تو موهات و ازت عکس گرفتم و گذاشتم. توی گوگل پلاس هم عکستو گذاشتم که تا الان 75 تا لایک خورده.
الهی قربونت برم.که کلی طرفدار داری.دیشب هی نگات میکردم هی خدا رو شکر میکردم از اینکه ماه منیر خوشکلی به من داده و چهار ستون بدنش سالمه.
یادش بخیر کوچولوتر بودی من میترسیدم بغلت کنم همش فکر میکردم الان از دستم میافتی.بعد کم کم از عزیزجون یاد گرفتمو و حتی دیگه خودم حمام میبرمت و موقع لباس پوشیدنت باباجون میاد کمک.
حمام رفتن رو خیلی دوست داری توی وان حمامت که میشینی بدنت رو توی آب ول میکنی و لذت میبری.
باباجون دوست داره بهش بگی ددی.مامانجون هم دوست داره بهش بگی عزیز جون .خب به مامان من هم که میگی عزیزجون.عزیزجون 1و 2
نی نی خاله مری هم تیر به دنیا میاد و نی نی عمه جون هم شهریور.
جدیداپاهات و گوشاتو کشف کردی.هر چیزی هم که میبینی میکنی تو دهنت.
راستی دکتر رفتیم وزنت شده بود 7 کیلو و قدت قبل از عید 62 بود که دکتر قدت رو اندازه گرفت شده بودی 69.
ماشالله ت باشه گل کوچولوی من.
دکتر گفت همه چیز عالی بود.
تبلیغ بی بی انیشتین و رقص رو خیلی دوست داری. کلا کارتون های اکشن رو خیلی دوست داری.من هم مدام در حال عکس گرفتن و فیلم گرفتن از شما هستم کلا شکار لحظه ها میکنم.عاشق دوربینی.
چند روز چیشتر ها که توی آشپزخونه کار میکردم یهو دیدم یه صدایی اومد باباجون هم بود یهو تو آیینه نگاه کردم دیدم از کریر افتادی پایین گریه هم نکردی خندید و من و باباجون از کار تو خندمون گرفت.دیگه وقتی توی کریرت میشینی باید حواسمون بهت باشه و گرنه از کریر سقوط میکنین جنابعالی. تایم روروِءک سواریت هم بیشتر شده.
خب من دیگه باید برم چون نمه نمه داری غر میزنی
دوست دارم عزیزم