بدون عنوان

سلام دخترکم چطوری عزیز مامان

الان نزدیک دو هفته هست که شما توی اتاقت میخوابی و من هم پایین تختت میخوابم . خیلی بهتر شدی نسبت به روزهای اولت. روزهای اول که توی تخت خوابیدی میترسیدی و احساس امنیت نمیکردی.اما الان خیلی بهتر شدی.دیشب گفتم اگر خوب خوابیدی دیگه بیام توی اتاق خواب خودمون بخوابم.

اولش پایین تختت گفتم میخوابم که اگه خوب خوابیدی اسباب کشی کنم به اتاق خودمون. خوابیدی و یک ساعت بعدش با جیغ بیدار شدی.اولین بار بود اینجور شدی من خواب بودم و از جیغ تو وحشت کردم.سریع بلند شدم و تو رو بغل کردم محکم چسبوندمت به خودم و بوست کردم و بهت گفتم نترس مامانی من هستم.همینجور تا چند لحظه بغض کردی و ترسیده بودی دلم ریش شد.دست و پامو یهویی گم کردم.

توی بغلم خوابیدی آروم شدی و من آروم دوباره گذاشتمت توی تخت و یه قرآن کوچیک گذاشتم بالای سرت تا نترسی و راحت بخوابی.شبها زود به زود بیدار میشی یک ساعت به ساعت بیدار میشی.دلیلش رو نمیدونم و نمیفهمم

از تجربیات مامانا هم استفاده دارم میکنم اما بازم زود به زود بیدار میشی.امشب میخوام قبل از خوابیدنت غذای کمکی بهت بدم و خیلی گرمت نگیرم ببینم امشب خوب میخوابی یا نه.

دیشب هم شیر خودم خوردی هم شیر خشک اما بازم زود بیدار شدی.همه راه ها رو باید امتحان کنم.

الان هم از خواب یدار شدی بغلت  کردم آوردمت توی اتاق خوابمون. و الان بغلم نشستی و داری نگاه میکنی به وبلاگ و تایپ کردن من.

واسه بابایی و واسه راحت خوابیدن شما هر شب چهار دور صلوات نذر کردم.

دیشب که ترسیده بودی خیلی ناراحت شدم خودم هم وحشت کردم.اولین بارت بود که اینجور میکردی.

دوست دارم دختر کوچو لوی نازم