بدون عنوان
سلام عزیز مامان
امروز خیلی خیلی خوبم خدا رو شکر.
دیروز که رفتم سونوگرافی وقتی گفتن کلیه هات هیدرونفروز خفیف داره.خیلی ناراحت شدم.خیلی گریه کردم. وقتی اومدم خونه همینجور گریه میکردم.فکر میکردم خطر داره.
تا اینکه با کمک خاله مری،عمه مژده،مامان آریسا جون،و مامان آیدین جون فهمیدم که نگرانیم بیخودی بود . دیروز که که از سونو برگشتم به باباجون پیام دادم گفتم اگه میشه زودتر بیا خونه من دارم دیوونه میشم.
به باباجون قضیه رو گفته بودم.باباجون هم زودتر اومد خونه و رفتیم بیرون داروهامو که نخریده بودم رو خریدم و بعد رفتیم عروسک فروشی چند تا عروسک واست خریدم. و بعد پروانه های فانتزی واسه پرده اتاقت و یه لیوان خوشکل واسه دخمرم خریدیم.و برگشتیم خونه.
تا همین چند دقیقه پیش هم عمه مژده و مامان مریم اینجا بودن یه کم دکور خونه و اتاق ها رو جا به جا کردن که دستشون درد نکنه.
مامان مریم زودتر رفت و من عمه مژده رو نگه داشتم.عمه اینا آخه همسایمون هستن. نشستیم حرف زدیم و بعد عمه جون رفت.
نی نی بیا واسه عمه دعا کنیم.
عمه مشکل داره واسه بچه دار شدن. خیلی دلم میسوزه واسش. الهی خدا کمک کنه و عمه جون باردار بشه
آمین.