بدون عنوان
سلام عروسک مامان این روزها واسه من و تو خیلی سخت گذشت. واسه تو که همش بیمارستان و دکتر بودی و واسه من که خونریزی و درد بخیه و نگرانی های تو رو داشتم. بعضی شبها خوب میخوابی و بعضی شبها بیقراری میکنی و همش باید بهت شیر بدم .وقتی بهت شیر میدم یک ساعت نمیکشه که دوباره گریه میکنی. دیروز اولین حمومت رو رفتی .مامان مریم بردت حمام و عزیز هم لباسهاتو آماده کرد و وقتی از حموم اومدی بیرون عزیز قنداقت کرد و تو خیلی راحت و آروم خوابیدی. دخترم عزیز خیلی زحمتت رو داره میکشه.خیلی کمک میکنه. من سر در گم و کلافه موندم که عزیز که بره من باید چیکار کنم. خیلی سخته.بیخود نیست میگن بهشت زیر پای مادره. دیشب خیلی گریه کردم.بابا محسن میگفت باید ق...