فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

سارا و کوچولوش

خرید سرسره

سلام عزیزم امروز دیدم بعد از سه روز به خاطر سرما از خونه بیرون نرفتی به خاطر همین دیدم هوا بارونی و عالی بود به بابا زنگ زدم که از سر کار میاد نزدیک خونه شد زنگ بزنه اماده بشیم و بریم خیابون گردی نزدیک غروب که شد دیدم بابا زنگ زد که من تا یک ربع دیگه میرسم منم زود شما رو اماده کردم موهاتو بستم و لباس گرم تنت کردم و بعدش خودم اماده شدم و منتظر بابا شدیم بابا زنگ زد و گفت بیاین بیرون من دم در  هستم. هواخیلی خوب بود بارونی و سرد از اون هواهایی که من دوست دارم.شما هم نشستی روی صندلیت و خیلی خانوم بیرون رو تماشا کردی طبق معمول.بابا یک جا ایستاد برای عابر بانک کار داشت شما هم میخواستی همراه بابا پیاده بشی که بابا بغلت کرد و بابا رفتی کا...
5 دی 1395

بدون عنوان

سلام دخترم از وقتی بابا پلاک ماشینش اومد  از دیروز تا حالا همش با ماشین جدیدمون میریم بیرون. ماشین قبلیمون پژو پارس بود که بعد از 10 سال افتاده بود تو خرج.تا اینکه پدر و بابا رفتن تحویل فوری 206 خریدن رنگ سفید .ماشین رو همون روز تحویل دادن .مونده بود پلاک که یک هفته طول کشید و پنجشنبه یعنی 25 آذر پلاک رو تحویل دادن. امروز صبح همراه بابا رفتیم بیرون که وسایل واسه ماشین بخریم.روکش صندلی و.. شما هم خیلی خانوم نشسته بودی توی ماشین روی صندلیت و بیرون تماشا میکردی. وقتی کار خرید تموم شد من یهوو هوس پیتزا کردم به بابا گفتم ناهار بریم پیتزا بخوریم. که تصمیم گرفتیم از مرغ سوخاری پاک غذا بگیریم.وقتی ایستادیم به بابا گفتی ب بس یعنی بستنی ....
27 آذر 1395

شروع از شیر گرفتن

سلام عزیزم مامان از 1آذر درگیر این بود که چطوری از شیر بگیرتت از مامانا راهنمایی گرفتم یکی میگفت رژلب زده به نوک سینه ش یکی میگفت مداد چشم زده یکی میگفت صبر و زهر و.. من رفتم اینترنت سرچ کردم و نوشته بود بچه هایی که اینطوری از شیر گرفته مشین بعدها از لحاظ عاطفی به مشکل برمیخورن دیدم بهترین کار صحبت کردن و کم کردن تایم شیر خوردنت هست که خدا رو شکر جواب داده. عادت داشتی شبها زیر سینه میخوابیدی اما الان روی پام میخوابی و هر از گاهی نصف شب خودم تو خواب بهت شیر میدم که واست شوک نشه. خب طبیعیه ما آدم بزرگا هم وقتی میخوایم یه کاری رو ترک کنیم یهو نمیتونیم و باید به مرور ترک کنیم.خب شما  هم 2سال شیر منو خوردی و  باهم رابطه عاطفی ...
25 آذر 1395

21 آذر 95

سلام عزیزم هر چی بزرگتر میشی خانوم و مهربونتر میشی .خیلی خوشحالم از اینکه دختر دارم و اینکه دخترم رو همه دوست دارن به خاطر مظلوم بودنش مهربونیاش و خوشکلیش.خدایا شکرت امروزز صبح که از خواب بیدار شدی اولین چیزی که دیدی و خواستی آب بود و بعدش هم تبلتت که شما بهش میگی دوشی یعنی گوشی. هر شب عادت داری یک لیوان آب بزارم بالای سرت که بیدار میشی آب بخوری. و اما قضیه تبلت از اونجایی که همش میومدی گوشی من و بابا رو میگرفتی و عشق بازی کلش داشتی با بابا تصمیم گرفتیم واست تبلت بگیریم که رفتیم بازار موبایل و واست تبلت گرفتیم با کاور عروسکی و مموری و کلا لوازم جانبی و بعدش اومدیم برنامه و بازی واست نصب کردم. امروز صبحانه شیر خوردی با کیک من خیلی خوش...
21 آذر 1395

بدون عنوان

سلام خانوم گلی واااااااای چقدر وقته نیومدم وبلاگت رو آپ کنم البته تو دفتر خاطراتت نوشتمااا.یه روز باید دونه دونه شو اینجا هم واست بنویسم.دو تا دفتر خاطرات داری یکی واسه سفرهات هست فی الواقع سفرنامه هست یکی هم خاطرات روزانه.هفته دیگه تولد دو سالگیته عشقم. چقدر زود گذشت خیلی زووود. عاشقتم خانووم گلم.الان هم چند روزه سرما خوردی و آبریزش بینی داری و هر 4 ساعت شربت سرماخوردگی کوریزان بهت میدم و سوپ و اب میوه و این چیزا که خدا رو شکر خیلی بهتر شدی. امروز خبر دار شدیم از طریق تلگرام که پدر لاتاری قبول شده و قراره برن ترکیه یا گرجستان سفارتخونه آمریکا برای کارهاش.و شیرینی برنده شدن لاتاری هم امشب خوردیم.شما که البته نمیخوردی فقط به همه شیری...
3 آبان 1395

بدون عنوان

سلام دخترم این روزا انقدر شیطون شدی که از در و دیوار میری بالا واقعا وقت نمیکنم بیام وبلاگت رو اپ کنم.ببخشید گلم الان هم نشستی کنار کاناپه و داری شبکه نسیم نگاه میکنی. ایشالله سر فرصت میام کلییییییی مینویسم برم که الان یه دسته گلی به آب میدی  
21 شهريور 1394

بدون عنوان

دخترم خانومم سلام خوبی عزیزم. من و شما جمعه اومدیم پیش عزیز اینا. نمیدونی توی هواپیما چقدر عزیز بودی و من به خاطر تو چقدر ارج و قرب داشتم. کنارمون 4 تا خانوم چینی بودن  که عاشقت شده بودن تنها حرفی که بلد بودن سلام بود هی باهات حرف میزد میگفت سلام تو هم واسشون قر و غمزه میومدی.مهماندارای هواپیما هم همش قربون صدقت میرفتن و بهت لبخند میزدن و باهات رابطه برقرار میکردن. بغل هیچکس غریبی نمیکنی.وقتی رسیدیم یه آقایی که از اول پرواز چشمش بهت بود وقتی خواستیم پیاده بشیم گفت بزارید کمکتون کنم گفتم نه مرسی گفت میخواین بچه رو بدید من گفتم نه ممنون راحتم.آقاهه کلی باهات حرف میزد و تو هم واسش میخندیدی از اول پرواز تا آخرش. رفتنی هم ک...
31 خرداد 1394

خرید کالسکه عصایی

سلام دخترم از اونجایی که کالسکه شما بزرگ بود و جای زیادی میگرفت توی خونه دیروز رفتم نت گردی ببینم خرید کالسکه عصایی آنلاین کجا هست.بر اساس سرچ هایی که کردم سایت نی نی پارس رو پیدا کردم  و قیمتهاشو با سایتهای دیگه مقایسه کردم و خرید حضوری هم داشت.من مدل کالسکه رو انتخاب کرده بودم وو به بابا گفتم که وقتی اومد بریم بخریم. اول رفتیم خونه مامان مریم اینا که نبود مامان جون رو برده بود دکتر بعد رفتیم پیش پدر اینا بعد نشستن نیم ساعت خداحافظی کردیم و رفتیم فروشگاه نی نی پارس. همه چیز داشت و با قیمتهای مناسب.کالسکه ای رو که انتخاب کردم خریدیم و شما هم از بین عروسکهایی که اونجا بود دست گذاشتی روی عروسک دایناسور و همش چشمت به اون بود خلاصه...
17 خرداد 1394

بالاخره راحت خوابیدی

سلام دخترم بالاخره راحت خوابیدی اما نه روی تخت خودت روی تخت خواب ما. دو شب پیش خیلی گریه کردی.شکمت سیر بود پوشکت هم عوض کرده بودم شربت گرایپ میکسچر هم بهت دادم توی تخت هم تا میخوابوندمت بیدار میشدی تا اینکه خوابوندمت روی تخت خودمون و راحت خوابیدی تا 4 صبح .4 صبح بیدار شدی شیر خوردی و دوباره خوابیدی تا 10 صبح.بعدش فهمیدم که مشکل شما جات بود چون میخوای غلت بزنی و جات باید وسیع و پهن باشی. دیشب روی تخت خودمون خوابیدی و عاااالی خوابیدی.خیلی خوشحال شدم دخترم از اینکه با آرامش خوابیدی.توی این دو شب تو روی تخت ما میخوابیدی و من و بابا پایین میخوابیدی. از این به بعد هم روی تخت خودمون میخوابونمت عزیزم.تا بزرگتر بشی و دندونت دربیاد نمه نمه بز...
15 خرداد 1394